به گزارش گروه اجتماعی خبرگزاری تسنیم، دستانش را آرام روی سینهاش گذاشت، نفسش را در سینه حبس کرد و چشمانش را بست. روبهروی کعبه ایستاده بود، اما نه صدای زمزمه زائران را میشنید، نه طنین تلبیهها را. مرد ناشنوا بود… اما مگر شنیدن شرط عاشقی است؟
کنارش، زنی ایستاده و چادر مشکی اش را روی شانه مرتب کرد. او نیز دنیایی بیصدا داشت، بله زن و مردی از یکی از کشورهای اسلامی که از قدرت شنوایی محروم بودند. اما حالا، در این سرزمین مقدس، زبان دلشان گویا شده بود. چشمانشان پر از اشک شد.
مرد مسلمان دستهایش را بالا برد، انگشتانش آرام لرزیدند، کلماتی را در هوا نوشت که هیچکس جز خدا آن را نمیخواند.
مرد با اشک از دور به حجرالأسود نگاه کرد. در دنیایی که کلمات را نمیشنید، با زبان قلب سخن میگفت. “یا الله… مرا میشنوی؟” قلبش محکمتر تپید.
احساس کرد که پاسخ را از دیوارهای خانه خدا دریافت کرده است. لرزش قلبش، قطرات اشکش، نبض آرام انگشتانی که در هوای دعا میچرخیدند… همه، زبان بیصدای عاشقی بودند.
زن، با گونههایی خیس، لبهایش را به حرکت درآورد، بیآنکه صدایی از آن خارج شود: “لبیک اللهم لبیک…”.
کعبه پر از صدا بود. صدای دلهایی که بینیاز از گوش، بینیاز از کلمه، در دریای بیکران رحمت الهی شناور بودند.
انتهای پیام/
منبع