به گزارش خبرنگار فرهنگی ایرنا، «نامههای بینام و نشان» نوشته محمود احمدینیا و کارگردانی آرش دهقانشاد و تهیهکنندگی سیدمهدی حسینی، عنوان نمایشی است که آخرین اجرای خود را دوشنبهشب اول بهمن ماه در سالن استاد ناظرزاده کرمانی به روی صحنه برد؛ با بازی امین میری (پدر)، پیمان بیات (پوریا و صابر)، حمید ایزدپناه (دوست پوریا) و دنیا فتحی (سارا).
زندگی همه چیز دارد فقط موسیقی متن ندارد. عاشقانه صابر و سارا. یکی در عزلت عشق نافرجام و دیگری در غم و اندوه عشقی که از دست رفت. داستان از سلفسرویس دانشگاه آغاز میشود و بحث و جدل بر سر بوی تعفن فاضلاب، که همین؛ میشود شروع یک عاشقانه ناب.
سارا دانشجوی ترم اولی رشته ادبیات و صابر ترم آخر هنرهای نمایشی. بماند این که چگونه و چه شد که این رابطه در ابتدای همدانشگاهی بودن، به یک عشق انجامید، اما جانی که میرود تا حیات ببخشد به یکی در اهواز، یکی در شیراز و دیگری در آبادان و … . «الان دیگر، کل ایران بوی تو را میدهد.» و چه سخت است این زنجیرواژه تلخ وداع.
منوچهر و پری، روایت یک عاشقانه دیگر است در میان نافرجامی عشق پوریا و مونا و وداع تلخ سارا و صابر. رویای پری که بعد از ۱۸ سال دوباره رنگ میگیرد تا منوچهر همچنان عاشق، دست رویای دیرینه خویش را میگیرد و … و کات.
و یک کتابخانه پر از کتاب میشود تلاقی میان پوریا و سارا. مونا که رفته است و دیگر رویای پوریا نیست و سارایی که غمگین است و اندوهناک در مرگ یک عشق.
«نامههای بینام و نشان» که بعدش معلوم میشود نامههای ساراست به صابر. به شوخی، صابر ابر صدایش میکرد و دلش برایش غنج میرفت. «دوست ندارم اسمش را هیچ زن دیگری بر زبان بیاورد.»
نامههایی در لابلای چند کتاب، کتابهایی که صابر میآورد و میشد سهم سارا. همان کتابها پناه امنی میشوند برای این نامهها؛ از اولین دلتنگیها، وابستگیها و دوستت دارمها شروع میشود و … . ناگهان یک اتفاق. کرونا میشود مطلع یک خیز برای عشق ناب اما صابر را جاده با خودش میبرد و نه هیچ چیز دیگری.
«نامههای بینام و نشان» فقط یک داستان از یک عشق نبود؛ عشقی حقیقی که عاشق و معشوق را جاده بود که از هم گرفت. چه بسیار نامههایی که نوشته شد از عشقهای گمنام و ناپیدا که هیچ چیزی باقی نماند از آنها جز همین نقل واژهها. و این بود روایت نامههای بینشان و آخرین پرده، نتهایی که نواخته میشود و میشود موسیقی متن زندگی پوریا و سارا.
منبع