به گزارش خبرنگار معارف ایرنا بیستوچهارمین دیدار هفتگی جامعه قرآنی با خانواده شهید احمدرضا صابر به قدری جذاب و دلنشین بود که گزارش این دیدار را به چند بخش تقسیم کردیم. بخش اول بیشتر به صحبت های حمیدرضا صابر برادر شهید و فوق تخصص چشم اختصاص داشت که گفت «گاهی نیمه شب از خواب بیدار میشوم و دو ساعت شعر می گویم، من نه کلاس ادبیات رفتهام و نه شعر بلدم، اگر شعری میگویم شاید احمدرضا گفته باشد».
اما خواهر شهید هم گفتنیهای بسیاری داشت. طوبی صابر که پرستار است از خاطرات دوران کودکی خود با برادرش گفت که چگونه با آن سن و سال کم او را به جبهه راه نمی دادند و احمدرضا در برنامه های جهاد سازندگی شرکت می کرد.
این خواهر شهید گفت: برادرم متولد ۱۸ مرداد سال ۴۷ بود و چهارم تیر ۶۷ به ما اطلاع دادند که مفقود یا اسیر شده که هنوز ۲۰ سالش کامل نشده بود. تلاوت قرآنی که در اینجا پخش شد، مربوط به زمانی است که ۶ ساله بود و هنوز مدرسه نمی رفت. ما پیش پدر و پدر بزرگ قرآن را یاد گرفتیم و برادرم به خاطر علاقهای که به قرآن داشت، بدون این که استادی داشته باشد یا آموزش دیده باشد، قرآن را یاد گرفت.
وی افزود: زمان پیروزی انقلاب برادرم ۱۰ سال داشت و او را از سر کلاس برای تلاوت قرآن در بسیج و سپاه می بردند. وقتی برادرم به خاطر کم سنی اجازه حضور در جبهه نداشت، در پشت جبهه مثل جهاد سازندگی شرکت می کرد و برای دروی محصول و کمک به روستاییان به مناطق مختلف می رفت.
طوبی از غیرت برادرش یادی کرد و گفت: پدرم مغازه پارچه فروشی داشت و برادرم که برای کمک پدر به مغازه می رفت، اگر خانمی، حجاب را رعایت نمیکرد، سرش را پایین میانداخت و نگاه نمیکرد که کدام مشتری کدام پارچه را خریده است و به همین دلیل از پدر خواسته بود تا او را از این کار معاف کند.
او گفت که برادرش بهترین رتبه را در دانشگاه کسب کرد؛ به گونه ای که در اولین رشته انتخابی خود، یعنی رشته برق الکترونیک دانشگاه اصفهان قبول شد و در همان جا مشغول به تحصیل شد. البته او داوطلبانه از طریق بسیج خمینی شهر اصفهان به جبهه اعزام شد و دیده بان جبهه ها بود.
این خواهر شهید با بیان این که در سال ۶۷ فقط پلاکی از او آوردند، اظهار داشت: ما همیشه با هم قرآن می خواندیم و نوار ضبط می کردیم. سال ۶۶ در آخرین دیداری که با او داشتم، گفت که می خواهد قرآن بخواند و آن را ضبط کند و آخرین تلاوت را ضبط کرد و بعد شعری خواند که «این سبکبالان که تا عرش جنون پر می کشند؛ آفتاب وصل را چون صبح در بر میکشند، از دم تیغ شهادت باده جوی وصلتند؛ نیل اگر گردد بلا لا جرعه اش سر میکشند، هر مقام عشق را موقوف زخمی ساختند؛ بی سران در هفت شهر عاشقی سر می کشند».
خانم صابر بعد از این جلسه تلاوت ها و کارهای هنری شهید را در فضای مجازی برای برخی حاضران فرستاد که چون در بسیاری از برنامه ها حتی یک تلاوت ضبط شده از شهیدان قرآنی ندیدیم، این آثار را تقدیم علاقه مندان می کنیم؛ آثاری همچون تلاوت سوره اعلی در کودکی و چند تلاوت در نوجوانی یا آخرین تلاوت شهید و مداحی یا تلاوت سوره مزمل.
در این دیدار رحیمه ذاکر مادر شهید از توسل مردم بر سر مزار پسرش سخن گفت و برادر شهید هم از دارالقرآن شهید صابر گفت که چگونه به کودکان و نوجوانان آموزش قرآن می دهند.
حسین ربیعیان پیشکسوت و استاد تلاوت با شنیدن فرازهایی از تلاوت های دوران کودکی و جوانی شهید گفت: تلاوت های آن روز شهید، امروز نیز قابل استفاده است و صوت و لحنی زیبا و حرفه ای داشته است و اگر استاد ندیده باشد، من آن را معجزه می دانم.
این استاد قرآن گفت که حضور شهید را در این محفل درک کرده و از رحیم قربانی مسئول کمیته شهدای قرآنی کنگره ملی شهدای پایتخت تشکر کرد که این گنجینه های معرفت را از دل غربت بیرون می کشد و گفت که به حال این شهید غبطه می خورد.
فاطمه کاراندیش حافظ کل قرآن نیز همچون ربیعیان و قربانی گفت که حضور شهید را حس کرده و همانگونه که قرآن می فرماید شهیدان زنده اند، این حافظ قرآن هم گفت که «این دیدار آیه “یومنون بالغیب” را برای من زنده می کند».
پایان بخش این برنامه هم مداحی سیدحسین نبوی مسئول قرآن و عترت ناحیه بسیج شهید مفتح بود که از ارادت خانواده شهید به امام رضا(ع) سخن گفت و با بیان روایت معروف ریان بن شبیب گفت که اگر خواستید برای هر کسی گریه کنید، برای امام حسین(ع) دل ها را به غم غربت سیدالشهدا گره بزنید و گریه کنید.
منبع