به گزارش خبرنگار فرهنگی ایرنا حضرت آیت الله خامنهای از دهه ۶۰ تاکنون، بیش از ۷۰ تقریظ بر کتاب هایی نوشته اند و نویسندگان آنان را تشویق کردهاند که یا خاطرات شهدا و ایثارگران دوران دفاع مقدس و انقلاب یا مدافعان حرم زینبی را در دل ها زنده می کند یا درباره معارف دینی همچون سفرنامه های حج و سلوک اخلاقی به رشته تحریر درآمده است.
اینک در هر یک از مناسبت های مختلف همچون ایام الله دهه فجر یا هفته دفاع مقدس یا سالروز شهیدانی که ایثار و رشادت های آن ها در این کتاب ها ماندگار شده، مروری بر تقریظ های رهبر انقلاب داریم.
امروز ۱۲ بهمن مصادف با نخستین روز از دهه فجر و سالروز ورود تاریخی بنیانگذار جمهوری اسلامی ایران پس از ۱۵ سال دوری به وطن است و از طرف دیگر سالروز شهادت علی سمندریان است که در سال ۶۵ در چنین روزی آسمانی شد و یادداشت هایی که از ۱۹ آذر ۶۵ تا ۹ بهمن از او به یادگار مانده، به پایان نرسید و به همین دلیل اسم کتابش را گذاشتند «یادداشت های ناتمام».
این کتاب که از سوی انتشارت سوره مهر وابسته به حوزه هنری سازمان تبلیغات اسلامی در ۱۲۶ صفحه به چاپ رسیده، دربردارنده چهار خاطره از علی سمندریان، سید محمد شکری، اصغر آبخضر و کمال سپاهی، رزمندگان دوران جنگ عراق علیه ایران است. نام کتاب اقتباس شده از عنوان اولین یادداشت به قلم شهید سمندریان است که در این یادداشت روزگار دوران جنگ را شرح داده و همچنین، وصیتنامه کوتاه و مختصر او در انتهای یادداشت آمده است.
رهبر معظم انقلاب در اسفند ۷۰ در این کتاب نوشتند: از این چهار نوشته، سومی را که به قلم شهید سید محمد شکری است، قبلاً در جزوه مستقل خوانده بودم، از اولی که به قلم شیوا و سرشار از صفای شهید سمندری است، ذکری در «حَنابندانِ» قدمی که یکی از شیواترین نوشتههای مربوط به جبهه است، رفته بود و با آن آشنایی دورادوری داشتم. آن را خواندم و حقیقتا محظوظ شدم. خدا این هر دو شهید را در سرادق ملکوت همنشین اولیاء فرماید.
علی سمندریان در اول مرداد ۱۳۳۵ در تهران چشم به جهان گشود. پدرش احمد و مادرش، منصوره نام داشت. تا پایان دوره کاردانی در رشته راه و ساختمان درس خواند و کارمند توانیر بود. سال۱۳۶۳ ازدواج کرد و به عنوان بسیجی در جبهه حضور یافت. در ۱۲ بهمن ۱۳۶۵، با سمت تک تیرانداز در شلمچه بر اثر اصابت ترکش شهید شد.
رقیه منصوری مادر این شهید در مصاحبه ای گفته بود که «پسرم ۴۵ روز قبل از شهادت، اعلامیه شهادتش را به روزنامه کیهان داده بود».
سمندریان در یادداشت هایش هر موضوعی را نوشته که در جبهه دیده بود و در ابتدای نخستین یادداشتش در مناجات با خدا نوشت «خدایا! عاشقم کن و دلی شکسته و چشمی اشکبار عنایت فرما، چنان که با عرفا و صلحای طریقت کرده ای. الهی! از سر لطف و کرامت عنایتی به این بنده سراپا گناه بنما. خدایا! خودت گفته ای که خریدار جان های مومنان هستی؛ بر من مباد که از میدان بیع و شرا (فروش و خرید) بازگردم و تو سراغی از متاع من که همانا جان است که در کف نهاده و به پیشگاهت آورده ام، نگیری. پروردگارا! اگرچه متاع من بی ارزش و بی مقدار است ولی تو از راه کَرَم و با دیده لطف به متاع کم ارزش و بی مقدار من بنگر و نظری هم به سوی این حقیر بنما». صفحه ۱۱
وی در بخشی از یادداشت هایش به حال و روز رزمندگان قبل از عملیات اشاره کرده است. مثلا در ۲۲ آذر نوشت: آماده ایم. حتی کوله پشتی ها را هم بسته ایم. افراد مسن وصیت نامه ها را هم نوشته اند. کوچک ترها شاید نیازی به این کار نمی بینند. صبح چند نفر از بچه ها با یکدیگر صحبت می کردند. وقتی من از کنارشان رد شدم، یکی از آن ها می گفت «ما که چیزی نداریم وصیت بنویسیم!» از کنار چادر گروها که رد شدم چند نفر کنار چادر نشسته بودند. یکی از آن ها که پیردمردی بود، داشت وصایای خودش را می گفت و دیگری برایش می نوشت. در فرصتی که از کنارشان رد شدم، فقط این جمله را شنیدم «در یک زمین به مساحت ۱۱۰ متر مربع…!» خلاصه، خدا می داند چه خواهد شد. وقتی داشتیم عکس یادگاری می گرفتیم، در این فکر بودم که مسلما تعدادی از این بچه ها به شهادت خواهند رسید و دیگر به خانواده هایشان بازنخواهند گشت؛ شاید خود من هم. همان طور که دیگران رفتند و تعدادی از آن ها بازنگشتند. راستی هر چه خدا خواست همان می شود. سرنوشت، هرچه باشد تغییر نخواهد پذیرفت و ما در برابر خدا تنها بایستی تسلیم باشیم. با خود این جمله را تکرار کردم «خدایا راضی ام به رضای تو». صفحه ۱۶
سمندریان آرزوی زیارت کربلا را هم در دل داشت؛ به ویژه در ۲۵ آذر که دلش هوای حرم امام حسین(ع) را کرده بود، اینگونه نوشت: در اوایل حرکت، از روی نقشه به منطقه مقصد نگاه می کردم که نزدیک ترین نقطه و منطقه خاک این سرزمین به کربلا همین منطقه مهران است. از روی نقشه فاصله آن را ۱۰۰ تا ۱۲۰ کیلومتر حدس می زدم، حدود فاصله تهران تا قم. همین لحظات که غروب خورشید را از پشت شیشه های استتارشده نگاه می کردم، مسلمانان و شیعیان حسینی نیز در کنار حرمش به همین افق چشم داشتند. احساس عجیبی داشتم. این شعر را زمزمه می کردیم «تا کربلا رسیدن یک یا حسین دیگر». صفحه ۱۷
این بسیجی شهید حتی از کنار تابلونوشته ها به سادگی عبور نمی کرد و در یادداشت هایش می نوشت؛ مثلا در ۲۸ دی نوشت: هر کس از کنارم رد می شود، می گوید «اسم مرا بنویس» احسانی می گوید «یادت نرود، اسمم مهدی است» و برادر جانمحمدی می گوید «بدی های مرا ننویس» فقط یکی از بچه ها پرسید «داری وصیت می نویسی؟» گفتم «نه. خاطره. خاطرات آخرین روز پدافند از قلاویزان.» به قول یکی از تابلوهای بین راه که نوشته بود «قلاویزان! تو شاهد باش که چه عزیزانی را در آغوش گرفته ای» و در تابلویی دیگر «قلاویزان امانتی است از شهدا در دست شما. در نگهداری آن بکوشید». صفحه ۳۶
شاید رهبر انقلاب با خواندن چنین جملاتی از صفای شهید سمندریان تعریف کرده است: راستی دیروز صبح تصمیم گرفتم که با هر وعده نماز، یک نماز قضا هم بخوانم تا ان شاءالله بتوانم نمازهای فوت شده و قضای نمازهای گذشته را اعاده نمایم. از صبح ۲۹ آذر ۱۳۶۵ شروع کردم. ان شاءالله خدا توفیق دهد تا بتوانم این کار را به اتمام برسانم… چندی قبل، شاید حدود یک ماه، احساسی به من دست داد و زندگی پس از مرگ را با تمام وجود لمس کردم. زندگانی سه مرحله دارد: قبل از ولادت، ولادت و زندگی دنیوی، وفات و زندگی پس از مرگ. همان گونه که ولادت ما تکاملی از مرحله قبل از ولادت است، مرگ و وفات هم دوره ای تکمیلی از دوران زندگی ماست. چگونه بعضی زودتر از موعد به دنیا می آیند، به قول معروف ۶ ماهه؟! بعضی هم به سختی و با عمل جراحی به دنیا آورده می شوند. همانگونه است تبدیل زندگی دنیوی به زندگی اخروی. من به ولادتی دوباره تعبیرش می کنم. عده ای برای این ولادت دوباره، آمادگی دارند و در موقع مناسب و به صورت طبیعی متولد می شوند. عده ای به سختی و با اکراه متولد می شوند و بعضی هم زودتر از موعد مقرر تولدی دوباره پیدا می کنند. شهدا از همین ردیف آخری هستند که با اشتیاق و با آمادگی کامل، خود را از دنیای دَنی و پست به عقبای عالی و رفیع مستقل می نمایند. خوشا به سعادت آنان که به واقع شهیدند و در نزد خدای خویش روزی خورندگان اند. صفحه ۴۲
سمندریان در بخشی از وصیت نامه اش که در ۲۷ آذر ۶۵ نوشته و زینت بخش سنگ مزارش در بهشت زهرای تهران است، اینگونه سفارش می کند: همکاران عزیز که در سنگر ادارات خدمت می کنید! مسئولان محترم ادارات! به هوش باشید که این مقامات و پُست و منصب های دنیوی، ماندنی نیست کما این که اگر ماندنی بود، به شما نمی رسید. هوشیار باشید که جَوّ ادارات به جو غیر اسلامی تبدیل نگردد. خدای نخواسته دشمنان اسلام به پشت این میزها که پایگاه های خدمت به مستضعفان است رسوخ نکنند. چشم مستضعفان در انتظار خدمات شماست. صفحه ۵۰
منبع