تشییع پیکرهای پاک رهبران بزرگ مقاومت تجربه اهل ایمان و اندرز اولیای الهی و تحفه نفیس پیامآوران عرشی و سالکان طریقت بر این امر دلالت دارد که آدمی اگر تسلیم حق شد و بر خالق هستی و پروردگار عالم توکل کرد، بزرگی یابد و شهد شیرین رضا را خواهد چشید و آرامش در وجودش مستقر گردد و بینیازی و شادمانی بر جانش مینشیند. اهل توکل به رغم دانش و تدبیر و عقلانیتی که از آن به لطف حق بهرهمندند، آنچه راهگشا و کارگشای امورشان هست توکل به خداوند است.
توکلی که بنیانش، معرفت به حضرت حق است و ایمان به حضور و توانایی و ربوبیتش بسنده کردن به دانش و تقوای خویش در پیشبرد امور، خود آسیبی است بازدارنده، چنانچه گفتهاند: تکیه بر تقوی و دانش در طریقت کافریست راهرو گر صد هنر دارد توکل بایدش. این تحفه نفیس عرشی و معرفت و ایمان حضرت حق تعالی را در رهبر بزرگ جهاد و سید مقاومت شاهد بودند و همه کسانی که سالها حضورش در راهبری حرکت عظیم و پیچیده جهاد و مقاومت را همراهی و دنبال میکردند، به عیان شاهد بودند که چگونه به حوادث عالم به عین رضا و سمع قبول و طوع تسلیم نظر میکرد. این رضا و تسلیم از شعاع درخشش توکل بود.
توکلی بر بنیان معرفت و باوری از ژرفای اندیشه و خرد و از همه وجود. از این رو او از متوکلترین مردان روزگار بود؛ اما توکلی منحصر و مخصوص به خودش. روح توکلی در او بود که در آن به برنامهریزی و سعی و تلاش در حد اوج خود قائل بود که در اندک افراد اهل ایمان میتوان سراغ گرفت.
روح توکلی بر او حاکم بود که در نتیجه امور ساکن و راضی بود، گویی پَرِ کاهی در دست باد حوادث است و بزرگی روح حماسیاش در بُعد عملبات و نه در تفنن نظریات، نمیتوانست جز در سایه توکل معنای دیگری داشته باشد.
روزگاری تلاش برای رفع سوء تفاهمها با کسانی که روی حزبالله تیغ کشیده بودند، با برنامهریزی مدبرانه و پیگیرانه، به سراغشان رفت و هیاتهایی به دیدارشان گسیل کرد تا از نقار و شکافها و تنازعاتی که بنیان مقاومت را تضعیف میکرد، رفع نماید و بکاهد.
در این تلاش به سخن و نگاه کسانی که آن را دون شأن و منزلت اجتماعی و دینیاش میدانستند، اعتنایی نکرد و فقط به خداوند توکل کرد و آبرو و حیثیت خویش با پرودگار معامله نمود.
در برابر غوغاسالاری و شارلاتانیزم رسانهای در جهان عرب نیز چنین کرد و کمر همت میبست و خود تریبون تبیین بر پا میکرد و رغم همه تهدیدات و تنگناها، از آرمان بلندش و راه مقاومت در برابر جبهه تسلیم و نفاق و نظام سلطه خردمندانه دفاع و روشنگری مینمود و خم بر ابرو نمیانداخت و چهرهاش نشکست.
در همه این تلاطمها بر کشتی آرام وجود او در اقیانوس توکل و تسلیمش، پَرکاهی خدشه نمیافکند. هنگامی که احساس میشد همه درها بر او و یاران بزرگش بسته شده با توکل قفلها میگشود و با صبر ظفر مییافت و هیچگاه از جهاد باز نمیایستاد و درهای نصرت و فتح را بسته نمیدید و از تلاش خسته نمیشد.
گر زلیخا بست درها هر طرف یافت یوسف هم ز جنبش منصرف باز شد قفل و در و شد ره پدید چون توکل کرد یوسف برجهید گر چه رخنه نیست عالم را پدید خیره یوسف وار میباید دوید.
* پژوهشگر دینی
منبع