به گزارش خبرنگار تئاتر ایرنا، بهروز پناهنده، شهروز دلافکار و فرنوش نیکاندیش ایفاگر نمایشی بودند که کابوسهای ۴۸ ساعت پایانی این نظریهپرداز قرن بیستمی را مقابل چشم تماشاچیان بردند.
زیگموند، داستان کابوسهای دو روز پایانی زندگی زیگموند فروید فیلسوف و پدر علم روانکاوی و نظریهپرداز تاثیرگذار قرن بیستم است.
تصمیمی که سخت است از نگاه خیلیها اما میگوید چیزی جز درد باقی نمانده… دختر مخالفت میکند. سرطان دیگر مجال زندگی را از او گرفته است. با پزشکش مشورت میکند و مورفین را راه خلاصی میدانند. پزشک میگوید: (سرطان”) دو برابر بار قبل است و راه دیگری باقی نمانده اس .
داستان فروید و خواهرزنش و بچهای که در این میان برای آنچه که این فیلسوف اتریشی برای حفظ جایگاه خود عنوان میکند. بچه سقط میشود تا به زعم زیگموند خطری برای آبروی او نباشد…
مینا و مارتا… مینایی که زیگموند دوست داشت ای کاش مارتا هم مثل او بود …
«کاش تو پروفسور فروید نبودی و فقط زیگموند بودی و همیشه در همین هتل میماندیم با باغ و پرندگان و …
حس مادر شدن از او گرفته میشود به خاطر خودخواهیهای فروید.
فروید ۱۵ سال درگیر کوکایین بود … «زیگموند عاشق لذت بردنه، کوکائین لذت بخش است برای او.»
«تو نذاشتی اون جوری که دوست دارم زندگی کنم.» در کابوسی دیگر و پرده دوم. پرسوناژی که معترض است به خودخواهیهای فروید. دانشمندی که آنچه برای خودش میپسندد برای دیگری نمیخواهد.
پزشک از او خواستهای دارد. «چند روز فرصت بده داریم درمان میکنیم.»
دیالوگی که کابوس به کابوس تکرار میشود. «کاش تو پروفسور فروید نبودی… فقط زیگموند بودی.»
ژرده سوم و ورود یک خاخام، خاخام و چالش میان او و فروید. بحث بر سر عصب است و … این که به اعتقاد فروید، «روح وجود ندارد.» نزاعی طنزگونه میان این دو سر میگیرد. صحبت از نوبل یهودی میشود و خاخام از فرویدی که دیگر مرده است میخواهد که به کردههایش یعنی گناههایش اعتراف کند.
انیشتین … اشپیلمن و چند نفر دیگر که خاخام در دفاع از دین و آیین خود از آنها به عنوان صاحبان خردی نام میبرد که برای اعتقادهایشان نوبل گرفتهاند اما دیگر فروید گوشش بدهکار معامله نیست. تاکید دارد بر عقاید خود و این که «خدا زائیده تفکر بشریت است.»
سخن بر سر هیتلر و جنگ است و فروید میگوید: «جنگ و موفقیت غرایز انسانی را ارضا می کند.»
رُسا یکی از هفت خواهر زیگموند که از بیتوجهی زیگموند نسبت به آنها میگوید؛ فرزندی عزیزکرده که بینشان تبعیض میگذاشتند. پنج خواهر که هرگز حق انتخاب نداشتند و زیگموندی که حتی برای مرگ خود حق انتخاب داشت.
دکتر یونگ بعد از ۲۵ سال به کابوسهایش میآید و پردهای دیگر. رفتار زیگموند و فاصلهای که یونگ از آن حرف میزند.
«پسری که مادرش کنارش باشه هیچ وقت زمین نمیخوره.» مادری که فروید را بیش از همه خواهر و برادرهایش دوست دارد.
تبعیضی که مانیفستی علم میکند علیه فروید؛ علیه تبعیضهایی که در حق آنها شده است و تعارضها و تناقضها.
منبع