به گزارش خبرنگار فرهنگی ایرنا، واژه «داماهی» از افسانههای قدیمی جنوبی گرفته شده است. در افسانههای مردم جنوب ایران، از ماهی عظیمالجثهای یاد شده که در خلیج فارس میزیسته و در بطن خود یک آرمانشهر نهان داشته است. این ابرماهی بزرگ و زیبا در ژرفای آبها می زیسته و بومیان بـه آن «داماهی» می گفتهاند. او روزیرسان ساحل نشینان و نجاتدهنده ماهیگیران گرفتار موجها بوده و …
در قصه ها آمده که روزی گردابی عظیم و طوفانی هولناک دریای جنوب را در برگرفت و هر لحظه بیم آن می رفت که مردمان در آبهای سردرگم آن غرق شوند. داماهی که در بطنش آرمان شهری بارور از شادی و موسیقی بود، خود را فدا کرد تا موجها فرو بنشینند و برکت به زندگی مردم بازگردد. روز بعد پیکر داماهی را بر روی ساحل یافتند در حالی که تا سالها دهانش دروازه امن ورودی بندر بود و خورشـید از چشمی به آسمان بر می آمد و در چشمی دیگر به غروب می نشست.
البته در افسانه دیگری نیز می گویند که داماهی پری زیبایی بوده است که طلا و جواهرات و سنگ های قیمتی را از کف دریا جمع می کرده و به ساحل می آورده و به این طریق ساحل نشینان به نان و نوایی می رسیدند.
و نمایش «داماهی» قصه پیرمرد صیاد فقیری را نقل میکند که روزی برای صید به دریا میرود و داماهی به تورش گرفتار میشود، داماهی از او میخواهد که رهایش کند و پیرمرد با دستانی خالی به خانه برمیگردد و مورد سرزنش همسرش که دوکبافی میکرد، قرار میگیرد. همسرش از او میخواهد که دوباره به دریا برگردد و از داماهی ثروت و مکنت برای او بخواهد که میرود نزد داماهی و او هم اجابت خواسته میکند.
زن به ثروت و مکنت میرسد تا جایی که دیگر هیچ چیز و کسی را نمیبیند… روزی دوباره پیرمرد را فرا میخواند و بار دیگر از او میخواهد به دریا برگردد و داماهی را گرفتار کند اما…
مابقی داستان را هم خواندهاید بارها و شنیدهاید.
«داماهی» از همان ابتدا پرفورمنسی را به روی صحنه میبرد همراه با موسیقی که ضعف گروه از آغاز اجرا برای مخاطبان تداعی میشود. در ادامه، روایت پیرمرد صیاد و … و باز پرفورمنس، روایت و دوباره .. تکرار، تکرار و تکرار.. داماهی نماینده خوبی برای استان خود نبود.
اگر میشد که دیگر نقاط ضعف این اجرا را نادیده گرفت و گفت پرفورمنسی خوب داشت، نبود تناسب در اجرا، بازیگرانی نابلد، عدم تناسب در بازیها حتی قامت بازیگران، تنها و تنها وقت تماشاچیان را گرفت و چیز قابل ارائهای نداشت.
کارگردان معلوم نیست میخواست قصه پیرمرد و زنش را نقل کند که جایش در تئاتر فجر نبود و تئاتر کودک و نوجوان بود، یا این که روایتگر افسانه قدیمی باشد که هیچ منطقی برای این هم نمیتوان یافت.
اگر گروهی از جنوب کشور نمایش «داماهی» را با موسیقی محلی خود همانگونه که در قصهها آمده است، به روی صحنه میبرد منطق داشت و متعلق به مردمان همان خطه بود. این که از استانی چون یزد که نه دریایی دارد و آبی و کویر است و خشک «داماهی»، آن هم در تالار وحدت به روی صحنه برده میشود شاید بخشی به مدیران استانی برگردد که از میان تمامی گروههای تئاتری، به چنین گروهی اجازه اجرا در سالنی که مهمترین و از معتبرترین محل های رویدادهای تئاتر کشور است، داده شده است. بخش مهمی هم به مرکز هنرهای نمایشی و اعضای هیات انتخاب و داوری برمیگردد که لازم است در انتخاب نمایش و اختصاص سالن دقت و موشکافی بیشتری به خرج دهند.
منبع