الجزیره؛ سانسورچی جنایت جولانی – تسنیم

به گزارش گروه رسانه‌های خبرگزاری تسنیم،حانیه قاسمیان، در یادداشتی نوشت: خبر خوب در قرن 21‌ام این است که در جهان تعداد انسان‌هایی که سواد خواندن و نوشتن دارند روزبه‌روز بیشتر می‌شود؛ همچنین داده‌های معتبر می‌گویند که دسترسی مردم به رسانه‌های مکتوب و صوتی و تصویری روزبه‌روز در حال افزایش است. خبر بد اما این است که ابربنگاه‌های رسانه‌ای که سر گردنه جریان اطلاعات و اخبار ایستاده‌اند، هنوز می‌توانند مسیر اخبار را هدایت کنند و طوری میزانسن را بچینند که اگر صلاح نبود، خبری درز نکند. براساس اختلافات سیاسی، پروتکلی و چشم‌انداز این ابربنگاه‌های رسانه‌ای، ما می‌توانیم وجوه مختلف یک واقعه را دریافت کنیم و یا تحلیل‌های مختلفی از یک خبر را بشنویم. اما اگر روزی همه این سازمان‌های عریض و طویل با هم بر سر حذف و سانسور یک خبر توافق کنند چه؟! 
ده‌ها نسل‌کشی در قرن گذشته و دهه‌های اخیر در منطقه ما و سراسر جهان رخ داده و ما سال‌ها پس از وقوعش از آن مطلع شدیم. از نسل‌کشی رواندا گرفته تا پاکسازی نژادی مسلمانان برمه تا همین قحطی دو جنگ جهانی در کشور خودمان. 
نسل‌کشی 15 ماهه در غزه و پاکسازی قومی هدفمند رژیم تل‌آویو علیه این باریکه را اولین «نسل‌کشی» مستندشده نامیدند. از ابتدای شروع جنگ بسیاری از اصحاب علوم انسانی، ثبت این نسل‌کشی را پایانی بر دوره سانسور جنایات دانستند. با این‌حال با اعدام و کشتار و پاکسازی قومی علویان به دست تکفیری‌های تازه‌به‌قدرت‌رسیده در دمشق، بار دیگر این پرسش موضوعیت یافته است. در آستانه یک نسل‌کشی دیگر سؤال اینجاست که چرا علی‌رغم رشد و توسعه شبکه‌های مجازی و تبدیل شدن خود انسان‌ها به رسانه‌های فعال هنوز چشممان به بنگاه‌های رسانه‌ای است؟ چرا این رسانه‌ها هنوز وقتی اراده به سانسور محتوا یا واقعه‌ای می‌کنند؛ موفقند؟ 

ماجرا بیشتر از یک عکس و کپشن است! 
تأسیس شبکه‌های اجتماعی برای عده‌ای که نگران انحصار خبر و جریان اطلاعات بودند نوری در انتهای تونل بود. چنین تصور می‌شد که با گسترش نفوذ شبکه‌های اجتماعی، جریان اطلاعات و تحلیل در جهان از انحصار بنگاه‌های رسانه‌ای درآید. با این حال تا همین امروز گرچه شبکه‌های اجتماعی و رشد و گسترششان به‌عنوان روزنه‌هایی علیه سانسور رسانه‌های جریان اصلی عمل کرده‌اند اما همچنان توفیق با روایت مسلط رسانه‌های جریان اصلی است. به نظر می‌رسد که با گذشت بیش از ده سال از ظهور شبکه‌های اجتماعی و رشد تکنولوژی‌های تولید محتوا و آسان شدن این پروسه، فرودستان از طریق این شبکه‌ها همچنان نتوانسته‌اند روایت خود را تثبیت کنند. علت اینجاست که برخلاف آنچه که به نظر می‌رسد؛ روایت و تولید روایت در رسانه بیش از آنکه به دسترسی ادوات تولید محتوا بستگی داشته باشد به توانایی روایت ساختن بستگی دارد. توانایی‌ای که ریشه در یک انباشت تاریخی نخبگانی دارد و به قرن‌ها میراث علمی و فلسفی متکی است. فرودستی و استضعاف تاریخی مردمی که از جریان ثروت و قدرت طی دهه‌ها و قرن‌های متمادی دور بوده‌اند و فرصتی برای اتصال به سرمایه‌های فرهنگی و تاریخی تولید روایت نداشته‌اند عملاً امکان روایت کردن وضعیت فرودستی را از آن‌ها سلب می‌کند حتی اگر ادوات تولید محتوا را نیز در اختیار داشته باشند. با این مقدمه شاید درک توفیق رسانه‌های جریان اصلی حتی در شبکه‌های اجتماعی نیز قابل فهم باشد. در رقابت میان فرودستان و شهروندان و ابربنگاه‌های رسانه‌ای در شبکه‌های مجازی، مسلماً رسانه‌های جریان اصلی که علاوه بر در اختیار داشتن امکانات لجستیکی و فنی بیشتر، پشتشان به میراث چندصدساله روایتگری و ساخت روایت مسلط گرم است، پیروزند. سرمایه‌گذاری این ابربنگاه‌های رسانه‌ای بر فضای مجازی و حتی پرورش و حمایت از انسان‌رسانه‌های «به ظاهر مستقل» نیز یک سرمایه‌گذاری پرسود و برنده است که با انواع تکنیک‌های ضریب‌دهی محتوا در شبکه‌های مجازی خیلی زود نقد می‌شود. حال این ابر بنگاه‌های رسانه‌ای که شبکه مویرگی تولید و توزیع خبرشان در همه جهان گسترده است ممکن است به اقتضای تضاد و تعارض منافعشان و یا پروتکل‌های کلی رسانه‌شان در نور افکندن به زوایای مختلف یک واقعه بپردازند اما امروز منطقه ما در آستانه لحظه‌ای است که امکان دارد در‌های آهنین اطلاع‌رسانی همه این شبکه‌ها به روی جنایتی هولناک بسته شود. پرداختن به این مسئله امروز ضرورت دو چندانی ایجاد می‌کند؟ ضرورت بازپرسیدن سؤالی که اسپویک، جامعه‌شناس هندی پرسید: «آیا فرودست می‌تواند سخن بگوید و یا اینکه آیا فرودست می‌تواند روایت خودش را بسازد و انحصار ابررسانه‌ها را دور بزند؟» 

غزه؛ روایت ثبت یک نسل‌کشی 
صبح روزی که همه ما با خبر حمله برق‌آسای نیرو‌های مقاومت در غزه به اراضی اشغالی بیدار شدیم؛ کسی فکرش را نمی‌کرد تا 24 ساعت بعد کل فضای رسانه‌ای همه جهان، از محافظه‌کار و دست راستی گرفته تا لیبرال و چپ، همه یک‌صدا به طور ادعایی از آنچه «جنایت نیرو‌های حماس» می‌خوانند در اراضی اشغالی و شایعه و ادعای نوزادان بی‌سر و تعدی به زنان بگویند و بنویسند. 
تا چند هفته پس از عملیات طوفان الاقصی فضای رسانه‌ای و افکار عمومی جهان علیه مقاومت بود و روایت اسرائیلی، روایت مسلط. با این‌حال رفته‌رفته با متراکم شدن حجم جنایت و آدم‌کشی رژیم‌صهیونیستی علیه غیرنظامیان در غزه ورق روایت مسلط برگشت و رژیم‌صهیونیستی عرصه افکار عمومی را به مقاومت باخت. 
در این پیروزی چندین عامل نقش‌ عمده‌ای ایفا کردند؛ اول از همه انسان‌رسانه‌هایی که از روز اول نسل‌کشی شروع به روایت نسل‌کشی کردند. شخصیت‌هایی مثل بیسان، پلستیا و معتز، دکتر غسان ابو سته و دیگر شخصیت‌های حقیقی که در متن فاجعه حضور داشتند با تولید محتوای متراکم توانستند روایتی لحظه‌به‌لحظه از نسل‌کشی ارائه دهند و دیوار سانسور را دور بزنند. 
پس از آن عملکرد اشتراکی فلسطینی، صفحات مجازی‌ای که حول محوریت یک موضوع خاص محتوا تولید می‌کنند، حوزه نفوذ این روایت‌های دست‌اول از نسل‌کشی را توسعه و به آن‌ها در فضای مجازی ضریب دادند. گرچه پروتکل‌ها و دستورکار‌های سوگیرانه این پلتفرم‌ها مانع بزرگی در این مسیر بود و این خرده‌رسانه‌ها بهای سنگینی پرداختند – مانند صفحه پرمخاطب All eyes on Palestine که تابستان امسال از دسترس خارج شد. با این‌حال به علت حضور مویرگی و متعدد و متراکم این خرده‌رسانه‌ها، رسانه‌های اجتماعی و انسان‌رسانه‌ها، پیام نسل‌کشی از هزارتوی پرمانع سانسور عبور کرد. 
باری، روایت نسل‌کشی علی‌رغم کوشش خرده‌رسانه‌ها و دیاسپورای فلسطینی چیزی کم داشت؛ رسانه پرمخاطب و صاحب گفتمانی که بتواند از سطح روایت ماوقع عبور کند و روایت عمیق و واجد تحلیلی از ابعاد مختلف نسل‌کشی ارائه دهد. این نقش را در میان همه رسانه‌های جهان شبکه الجزیره بر عهده گرفت. روایت الجزیره که گرچه در برخی ابعاد وجوه سوگیرانه داشت اما به علت ارتباطات گسترده این رسانه با حماس و منابع گسترده مالی، لجستیکی و نیروی انسانی توانست روایت قدرتمندی از مشروعیت مقاومت مردم فلسطین و جنایت رژیم در غزه ارائه دهد.   برای بسیاری از مردم جنوب جهانی که فرودستی‌ای تاریخی را در عرصه روایت و بازنمایی رسانه‌ای تجربه کرده بودند الجزیره یک روزنه امید میان همه این بنگاه‌های رسانه‌ای قدرتمند بود. رسانه‌ای که چند سال پیش یکی از خبرنگارانش- شیرین ابوعاقله – در حال ثبت جنایات رژیم تل‌آویو در کرانه باختری به شهادت رسیده بود و خبرنگار دیگرش در غزه، وائل الدحدوح همه خانواده‌اش را در مسیر رسالت خبرنگاری‌اش از دست داده بود. بسیار از مردمی که به روایت مسلط رسانه‌های غربی تعلق نداشتند، به الجزیره اعتماد کردند و الجزیره با همین بازنمایی نسبتاً منصفانه از نسل‌کشی در غزه توانست سرمایه اجتماعی مهمی در جهان به دست آورد. 
با این‌حال این رسانه وابسته به دولت قطر وجوه تاریکی داشت که حافظه مردم منطقه خاورمیانه در جنگ داخلی سوریه و دوران سیطره داعش بر عراق و شام، آن را به خاطر می‌آورد. به خاطر آوردن اینکه محمد الجولانی نخستین بار پشت به دوربین الجزیره در رسانه‌های جمعی ظاهر شد و بعد‌ها رو به دوربین این رسانه قطری نشست و گفت که نگاه‌های افراطی و تکفیری‌اش عوض شده، اینکه الجزیره یکی از رسانه‌های ضریب‌دهنده به خبر دروغ کاربرد سلاح‌های شیمیایی در غوطه دمشق توسط ارتش وقت سوریه بود، نیاز به حافظه قوی‌ای ندارد. 
با این‌حال چنین به نظر می‌رسید که الجزیره در مسیر تبدیل شدن به یک رسانه فراگیر جنوب جهانی، در روایتگری فرقه‌گرایانه جنگ‌ها و نزاع‌های داخلی در منطقه تجدید نظر کرده است. ارائه روایتی منصفانه از حمله رژیم به لبنان و مقاومت حزب الله و حذف بخش زیادی از آرشیو‌های مربوط به جنگ سوریه در سایت الجزیره برای بسیاری یک امید تازه بود. 
با این‌حال تنها یک روز پس از آتش‌بس در غزه و حمله تحریرالشام به حلب کافی بود که امید داشتن یک رسانه فراگیر متعلق به منطقه خاورمیانه نقش بر آب شود. 

از سفید شویی جولانی تا سانسور کشتار 
 پس از سقوط دمشق در ماه دسامبر 2024، الجزیره یکی از اولین شبکه‌هایی بود که از سوی نیرو‌های تحریر الشام اجازه ورود به دمشق را پیدا کرد. الجزیره بعد از حدود 13 سال به دمشق برگشت و قرار شد که از شادی مردم از رفتن اسد بگوید و نزاع‌ها و خلأ قدرت‌های درونی جامعه سوریه را زیر فرش ببرد. مأموریت این بود که همه از برافتادن اسد خوشحال باشند و پرسش‌ها درباره روند انتقال قدرت و یا بحران اقلیت‌ها، خیلی زود تلقی شوند. 
این موضوع البته برای کسانی که ساختار این شبکه را می‌شناسند عجیب نیست. این رسانه دولتی، به مجموع دلایلی اعم از منافع دولت قطر و شبکه ذی‌نفعان و سرمایه‌گذارانش همواره نسبت به وقایع سوریه به سمت سلفی‌ها سوگیری داشته است. البته ماجرا صرفاً محدود به منافع دولتی و شبکه ذی‌نفعان نیست. در تحریریه این شبکه تعداد زیادی خبرنگار و تولیدکننده محتوا با گرایش‌هایی نزدیک به سلفی‌های سوریه وجود دارند؛ همین نیروی انسانی نزدیک به معارضان سوریه؛ به واسطه شبکه‌های ارتباطی‌شان به معارضان و نیرو‌های سلفی ضریب بیشتری می‌دهند. 
سلمی الجمل، گوینده مشهور و محبوب فلسطینی-سوری الجزیره و دیما الخطیب، خبرنگار مشهور فلسطینی-سوری از جمله خبرنگارانی بودند که بلافاصله به سوریه پسا‌اسد سفر کردند. محتوای تیم رسانه‌ای تلویزیون الجزیره در دمشق پسا‌اسد بر یک جمله کلیدی متکی بود؛ سوریه در امن و امان است و انتقال قدرت در سوریه با صلح و ثبات رخ می‌دهد. 
از همان روز‌های اول تعداد زیادی گزارش میدانی و روایت درباره کاهش قیمت دلار در بازار سیاه سوریه و روایت‌های شخصی مردم خوشحال از سقوط اسد منتشر شد؛ همزمان نیز در سطح سیاسی، الجزیره مدام از باز شدن در‌های فرصت به سوی سوریه، رفع تحریم‌ها و سفر مقامات مختلف اروپایی و عربی به سوریه می‌گفت و می‌نوشت.  پس از آن دستگاه تولید روایت الجزیره به شکل سیستماتیک اخبار متناقض درباره سوریه را به شکل غیر‌طبیعی بایکوت کرد. شب حمله رژیم تل‌آویو به تأسیسات و زرادخانه‌های ارتش سوریه که متعلق به ملت سوریه است، در الجزیره ضریب چندانی نگرفت و سایت این رسانه سر و ته این خبر مهم را با مقاله‌ای با عنوان «چه سلاح‌هایی در حمله اسرائیل به ارتش اسد نابود شدند» هم آورد.  درباره پیشروی رژیم تل‌آویو و اشغال کوه جبل الشیخ در این شبکه کمتر گفته شد و اشغال استان قنیطره، تظاهرات دروزی‌ها و بحران کرد‌های قسد و البته حضور آمریکا در التنف مانند اخباری پیش‌پا‌افتاده در صفحات آخر بازنمایی شدند.  پس از اعتراض علوی‌های ساکن ساحل غربی، این رسانه با تیتر‌هایی نظیر ‌ «شورش باقی مانده نیرو‌های اسد»‌ و ‌‌«حرکت نیرو‌های امنیتی سوریه (تحریر الشام) برای برگرداندن امنیت به ساحل غربی سوریه»، رخداد را صرفاً از دریچه نگاه تحریر الشام روایت کرد. پس از آن این شبکه به پرداختن به «‌چالش‌های خلأ قدرت» پرداخت و از ظلم‌های ناگزیری گفت که در فرایند انتقال قدرت رخ می‌دهد.  در مطلب دیگری که در سایت این رسانه منتشر شد، الجزیره شبهه اتصال معترضان و مسلحان عربی به ایران را مطرح کرد و با این مجموعه مطلب به وجوه فرقه‌گرایانه این جنایت دامن زد و به آن عملاً مشروعیت بخشید.  بیراه نیست بگوییم که اگر تصاویر پراکنده و صوت‌های لرزان از شهروندان درباره اعدام‌های مذهبی و غصب اموال به ما نمی‌رسد در بایکوت سوگیرانه الجزیره و دیگر رسانه‌ها، ما از این کشتار فجیع در سوریه با خبر نمی‌شدیم. جنایتی که با گذشت حدود یک هفته از آن همچنان نه‌تنها در رسانه‌های جریان اصلی جایی ندارد، بلکه الجزیره و رسانه‌های این منطقه نیز با دلیل تعارض منافع سرمایه‌گذارانشان آن را مسکوت نگاه داشته‌اند. 

علویان الجزیره ندارند 
یک هفته از جنایت علیه علویان سوریه می‌گذرد و حالا با روایت‌های پراکنده‌ای که از این سلسله جنایت هولناک شنیده‌ایم می‌توانیم آن را پاکسازی نژادی بنامیم. فاجعه‌ای که درست در امتداد نسل‌کشی رژیم در غزه در حال رخ دادن است با‌ این تفاوت که دوربین ابر‌رسانه منطقه ما، الجزیره به سمت جنایتکار است یا در بهترین حالت ترجیح می‌دهد که به اخبار ساحل غربی سوریه نپردازد. 
این فقدان اطلاع‌رسانی در شرایطی که نیرو‌های تحریر الشام اجازه ورود به خبرنگاران مستقل را محدود کرده‌اند و رسانه‌های کوچک‌تر شبکه ارتباطی و مالی ورود به ساحل غربی را ندارند، سؤال از بازنمایی و ثبت نسل‌کشی را جدی‌تر می‌کند.  فی الحال چنین به نظر می‌رسد آنچه که امروز در اختیار ماست میکرو رسانه‌ها و رسانه‌های اجتماعی مستقل سوری و اندک خبرنگاران مستقل متعلق به این کشور است. صفحاتی مانند آرشیو عدالت برای سوریه، و نبقی و خبرنگارانی مانند کورک آلماسیان، روزنامه‌نگار مستقل ارمنی-سوری. در چنین شرایطی اهمیت حضور این خرده رسانه‌ها دو چندان است و نیز ضریب دادن به این رسانه‌های کوچک وجوبی مضاعف دارد. باید پذیرفت که امکانات روایت این پاکسازی قومی اندک است و علویان سوریه نه از میراث روایتگری و بازنمایی چندین‌ساله برخوردارند، نه امکانات مالی و لجستیکی روایت را دارند و نه الجزیره‌ای که جور بایکوت رسانه‌ای غربی‌ها را بکشد. فرودستی علویان سوریه امروز چند‌بعدی است و البته کنشگری برای ساخت یک رسانه فراگیر غیر‌فرقه‌ای را در بلند‌مدت، ضروری می‌کند.

منبع: روزنامه فرهیختگان

انتهای پیام/


منبع

درباره ی پشتیبان

مطلب پیشنهادی

پویش «بیا پای تخته»؛ تأملی بر عصر جهاد سازندگی در مدرسه سازی

به‌گزارش خبرگزاری تسنیم از تبریز، نهضت مدرسه‌سازی در مناطق محروم کشور به ابتکار رئیس‌جمهور، با …

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *